Sunday, February 14, 2010

your eyes are soft with sorrow


می‌خوام براتون از چشم‌ها بگم

از چشم‌های پر درد، از چشم‌های نالانی که خشک اند و غم دارند

می‌خوام براتون از چشم‌هایی بگم که کم‌اند و پرسان

همین می‌شود که کیفهاشان را می‌گردند، جیب‌هاشان را می‌گردند

و انگار خدایی وجود دارد

نه که بزرگترین باشد اما در حدی هست که دست خانومه توی جیب شلوار خواهره بره و من نه

انقدر هست که کیف رو بگردن دو بار اما جیب‌هاش رو نه

و من چی داشتم بگم اگه قوطی فیلم و سرکه‌ی توش رو می‌دید؟

چه فرقی داریم ما؟ چه تفاوتی؟ خواهره می‌پرسه

و من هوچی بازی که آمده‌ایم برای جمهوری اسلامی!!

و مرد نمی‌گوید تفاوت ما را

من اما می‌دانم

چشم‌های ما غم دارد

چشم‌های ما پرسنده است و گیج

و قدم‌هامان

مثل آنها بی‌خیال و سرخوش نیست

و هر قدمی به اندازه‌ی ده قدم خسته‌ات می‌کند

و هر قدمی به اندازه‌ی ده قدم سنگین است

.....

ما سلاح نداریم

اما چشم‌هامان را نمی‌توانند ازمان بگیرند

چشم‌هامان بیچاره‌شان کرده

نگاه خشم دار و غصه دارمان را می‌بینند

یعنی هست بین‌شان آدمی که تازه کار باشد و هنوز آنقدری آلوده نشده باشد که خواب چشم‌های ما را ببیند؟!

که خیره‌ایم، متنفریم و ترس داریم اما میخواهیم پنهانش کنیم

....

اولین چیزی که توی آدم‌ها می‌بینم چشم‌هاست و بعد دست‌ها

آدم ِبی‌نگاه برای من مرده است

لازم نیست چشم‌ها درشت باشد یا زیبا

مهم این است که نگاه داشته باشد، یک نگاه مخصوص

و چشم‌های ما نگاه دارد

و غم دارد

و برای همین است که خط سیاه روی چشم آدمهای توی عکس جنایت است

اما باید کشیدش

چون چشم‌های غمگین آزاد و زنده بهترند از چشم‌های بسته

....

می‌گن آغا محمدخان قاجار از چشم‌هایی که در اورده کوه ساخته

من نمی‌دونستم چرا

نمی‌فهمیدم که چرا باید چشم مخالفانت را در بیاوری

و حالا می‌فهمم

خیلی خوب هم می‌فهمم

و برای دوستانم اس.ام.اس می‌آید که چشم سران فتنه در روز 22 بهمن کور خواهد شد( از کاسه در خواهد آمد؟!)ا

و من در فهم لغت فتنه دچار ایرادم...


پ.ن:

عکس مال عاشوراست، این چشم‌ها اما زمان نمی‌شناسند. هشت ماه است که همین‌جورند

No comments:

Post a Comment