لابهلای
کتابهای مخزن چرخ میزنم و به کتابهام فکر
میکنم که دست اوست. چرا
زنگ نمیزنم که قرار بگذارم برای گرفتن
کتابهام و پس دادن کتابهاش؟ چرا باور
نمیکنیم که تمام شد؟ من البته مدتهای
مدیدی است باور کردهام؛ از همان وقتی که
زنگ میزد و اسمش نقش میبست روی گوشی و دلم
نمیخواست بردارم و خودم هم باور نمیشد.
لعنت،مرگ دوستی خیلی سخت است.خاکسپاری
هم ندارد. آدم
نمیخواهد باورش کند حتا اگر یکدفعهای
نباشد. یادم
هست که ماههای خیلی قبلتری نشسته بودیم
توی بوف زرتشت و من به نیمرخ او خیره شده
بودم و به مرگ دوستیمان میاندیشیدم.
دوستیمان جلوی
چشمم از دست میرفت و دیگر تاب داروی جدید
را نداشت. دلش
اتانازی میخواست اما در دیار ما اتانازی
ممنوع بود. انقدر
کش دادیم تا از پا درآید.
حالا
بعد از این همه ماه که گذشته من کتابهام
را میخواهم و او زنگ میزند ناگهانی و
میگوید نیروهای توی خیابانها را که دیده
یادم کرده. یادش
بوده که حالبد میشدم. من
هنوز حالم بد میشود با دیدن نیروهای پلیس،
تروماهام بهم حمله میکنند، توی خیابان
عق میزنم و اشکهام سرازیر میشود. اینها
را البته نمیگویم. در
عوض از کتابها حرف میزنم، نرم و آرام
میگویم که یادش کردهام چون کتابهام را
لازم دارم. انگار
که میخواهم لباسهای مرده را پس بدهم به
بازماندگان و حالا انقدر گذشته که حتا
اشکی هم ندارم.
*تایتل
از وحشی بافقی
مؤسسة تنظيف بخميس-اتصل 0531804386
ReplyDeleteشركة تنظيف بخميس مشيط 0531804386
ReplyDeleteشركات نقل الأثاث بخميس مشيط 0531804386
شركة رش مبيدات بخميس مشيط 0531804386
شركة تنظيف منازل بخميس مشيط
شركة نقل عفش بابها
شركة نقل اثاث بخميس مشيط
شركة تنظيف بابها و بخميس مشيط
ReplyDeleteشركات نقل عفش بخميس مشيط
شركة تنظيف منازل بخميس مشيط
ReplyDeleteشركة نقل اثاث بخميس مشيط
شركة نقل اثاث بخميس مشيط
الأختيار الأمثل
شركة مكافحة حشرات بخميس مشيط