درست وقتی که زندگی چندان بر وفق مراد نیست
باید بروم سراغ آرزوی چهار سالهام و برآوردهاش کنم
باید بروم سراغ آرزوی چهار سالهام و برآوردهاش کنم
همین که امروز رفتم و با ترس و لرز گوشهی خیابان کیس سازم را باز کردم و ساکسیفون را انداختم گردنم و نواختم میشود هیجان زندگی من
همین که اولش دستهام بلرزد ومدام فکر کنم چه تصویر احمقانهای دارم که از روی کتاب نت میزنم
و کمی بعدتر دختر پنج تومنی را بندازد توی کیس ساز و من متعجبم
همین که نفسم محکمتر شود و بلندتر و خودم خوشحال باشم از صدای ساز که آمیخته میشود با شهر و باد
همین که زن را دیدم از گوشهی چشمم که رد شد و گلدان گل لاله داشت توی دستهاش و برگشت و ایستاد و گوش داد و دست زد حتا
همین که نگاه متعجب بچهها میماند روی سازم
همین که مرد از ماشین پیاده شد و یک ده تومنی انداخت و براوویی گفت و رفت و من گیج رفتنش را دنبال کردم
همینها هیجان و خوشی زندگی من است
همین که فقط نیم ساعت ساز زدم و 47 تومن در آوردم
میدانم، جنسیتم و ساز عجیبم و طبقهی اجتماعیم موثر است در پول
اما همین که شنوندههایی پیدا کردم برای دقایقی عجیب بود
و همدستی آدمها خوشحالم کرد
که مرد ریشوی لاغر آمد و آرام پرسید: پلیسها گیر نمیدن بهتون؟ یه موتورشون داره میاد
که من تشکر کردم و گفتم بار اولم است و بلد نیستم و داشتم جمع میکردم که آقای پارکبان صدام کرد و گفت که کاری ندارند و جمع نکنم
بعد همینطور که دور میشد گفت: فوقش میگن نزن، دارت که نمیزنن...
و من چه خجالت کشیدم که انقدر ترسیدهام...
آن لحظهای که ساز را جمع کردم و رفتم توی پاساژ و یک دل سیر آب خوردم و پولها را شمردم؛ از آن لحظههای عجیب زندگی بود...
سرتاپام هیجانزده شد وقت ِ خوندنت. بهت افتخار میکنم :*
ReplyDeleteغزال... من هیچ وقت کامنتی نداشتم اینجا... وقتی اومدم و دیدم که دو تا کامنت، قلبم تند میزد از هیجان و چه خوب که این دو تا کامنت از دوستای خوبمه...
Deleteدیشب اس.ام.است انقدر خوب بود که نمیدونی... از اون اس.ام.اسها که پاک نمیشن... فقط دلم گرفت که از راه دور و دیرِ شب کاری ازم برنمیاومد برای خوشحال کردنت...:*
چه قشنگ بوده ی حتمن وقت نواختن کنار خیابون.
ReplyDeleteقشنگ که نه بابا...اما عجیب بودم:)
Deleteنباید جواب بدم لابد چون اینجا فیس بوک نیست اما واقعا هیجان زده شدم از کامنتاتون ;) :*